گرد و غبار سال های دور همه در یک چمدان بایگانی شدند و دیشب به دستم رسیدند، چند تکه ترمه و بقچه گلدوزی شده دست دوز مادرم و یک تکه لباس و دست نوشته هایش، مادری که صبح به صبح خرده های نان تازه را به هوای گنجشک ها به ایوان خانه می ریخت مادری که یک ریز سماورش روشن بود و چایش دم، مادری که دیگر نیست تا به او بگویم حالت چطور است عزیزم

نظرات

پست‌های پرطرفدار