صبح
به صبح خردههای نان را به هوای گنجشکها به ایوان خانه میریختی، یک ریز
سماورت روشن بود و چایت دم، همیشه آشپزخانه و خانهات مثل دسته گل تمیز بود
و بوی تازگی میداد چقدر به درد آغشته بودی تو، تویی که یک روزه از پا
افتادی انگار همین دیروز بود که از درگاه خانه به سرزمین خموشان بدرقهات
کردند...
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
پستهای پرطرفدار
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
نظرات
ارسال یک نظر